" هوا هوای لطیفی است... طراوت است و ترنم!نشسته ام گوشه اتاق، روی تختم . برگه ای مجازی روبرویم روشن است. بی آنکه درگیر فکر کردن به دستانم باشم انگشتانم بی وقفه روی صفحه کلید بالا و پایین می روند و هرچه از ذهنم خطور می کند لحظاتی بعد لغاتی هستند که بر صفحه لب تاپ نقش بسته اند! این هم خودش معجزه ایست.... معجزه ای که شاید قبلا درکش نمی کردم.عجب هوایی شده است! هوایی پر از بوی خاک و باران و بوته های به جوانه نشسته.... انگار بی هیچ گزافه ای در پیچ و خم کوه های سبز تیره چالوس نشسته ام که این گونه بوی شاخه های باران خورده و جوان می رسد به مشامم... مشهد! شهر بهشت.... شهر کوتاه قامت افلاکی من! که آسمان آبی اش هنوز به رنگ نیلی روزهای خیلی دور شبیه است. روزهای آغازین دوزاده سال پیش... کمی پیش و کمی پس! چه روزهای عجیب و خوشی بودند. روزهایی که با تب و تاب قبولی در مدرسه نمونه می گذشتند. روزهای اول دور هم جمع شدن که در پس عدد دوازده هرچه بیشتر و بیشتر دور می نمایند و انگار جایی در میدان مجسمه قدیم مشهد به دست خاطرات سپرده شده اند. بالا رفتن از پله های سفید و مرمرین مدرسه، حس خوب شاگردی، صف صبحگاهی! نس بیایید یاران من، برای جستجوی دنیایی تازه دیر نیست...
ادامه مطلبما را در سایت بیایید یاران من، برای جستجوی دنیایی تازه دیر نیست دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 6whisperinsidemeb بازدید : 17 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 10:23